موضوع: "حافظ"

عاشقانه حافظ

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

عاشقانه حافظ

بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

عاشقانه حافظ

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

عاشقانه حافظ

دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

عاشقانه حافظ

شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن
من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم

عاشقانه حافظ

گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش
تا سحرگه زِ کنارِ تو جوان برخیزم
#حافظ#عاشقانه #عشق

فال سال ۱۴۰۳

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
#حافظ #فال۱۴۰۳

عاشقانه حافظ

دیدم به خوابِ خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دوساله بود

عاشقانه حافظ

گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالَم‌سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
#رباعی #حافظ #عاشق #مست 

 
مداحی های محرم